روزها همینطوری داره میره و متوجه نیستم که زندگی یعنی زندگی کردن همین روزها.
فرصت زندگی روی این کرهخاکی روز به روز داره به انتها نزدیک و نزدیکتر میشه؛ و دلمشغولی اینروزها فرصت فکر کردن به به زندگی رو نمیده.
من مدام به این فکر میکنم که زندگی جذابیتی بدون او نداره، فکر میکنم اگر او بود ثانیه به ثانیهی این عمر پر از شوق زیستن بود. اگر او بود امید به زندگی داشتم.
اما نیست؛ روزها رومیگذرانم و هیچ شوقی برای زیستن ندارم. به ناچار صبح رو به شب میرسانم و منتظر پایان این زندگی میمانم.
♥️ همیشه به یادتم♥️